واقعیت های زندگی زنان افغانستان و تجلیل هشت مارچ
میر محمد شاه رفیعی میر محمد شاه رفیعی

هشت مارچ (2010) فرا میرسد و از این روز مانند سالهای قبل در گوشه و اکناف عالم به اشکال مختلف تجلیل به عمل می آید.

تجلیل هشت مارچ در واقعیت یاد هانی و ارج گذاشتن به خاطره آن زنان قهرمان و مبارزی است که در طول تاریخ بر علیه نظام های مستبد حاکم و مناسبات غیر عادلانه و غیر انسانی رز میده اند و متحمل رنج ها و شکنجه های حکام جبار و مستبد گردیده اند تا جائیکه جان های شیرین شان را هم در این راه از دست داده اند.

فراموش نباید کرد که تجلیل از هشت مارچ تجلیل از مقام زن این موجود فرشته آسمانی سمبول و نماد رحم و فدا کاری است ، که وجود شریف او برای حفظ و بقای خانواده و تحول و تکامل جامعه و تربیت افراد صالح ، فدا کار و وطن دوست حتمی و ضروری است.

جنبش زنان جهان مراحل مختلف تکامل را طی کرده در جایی به شکست خونین و غم انگیز مواجه گردیده و در جایی پیروزی های درخشان بدست آورده است تا در مرحله کنونی رسیده است.

زنان افغان با داشتن تاریخ پر از اشک و خون مبارزات دلیرانه و قهرمانانه ای را سپری کرده اند زن افغان در مبارزات رهایی بخش و ضد استعماری حضور گسترده داشته است. این زن مولانای روم این سینا و الیبرونی را در آغوش پر مهرش پرورش داده و یا همچو رابعه در استبداد و وحشت جان داده و یا چون ملالی در فش مبارزه را در سنگر گرم و رویا روی با دشمن بلند نگهداشته است.

اما سال 1347 و تشکیل سازمان دموکراتیک زنان افغانستان به مثابه نقطه عطف جنبش نسوان افغانی و حضور این زنان قهرمان برای تجلیل از هشت مارچ در پارگ زرنگار شهر کابل خاطره دیگر دارد و افتخار دیگر زیرا اساس و نبیادی در این نقطه عطف گذاشته شده که آخرین طبقات آن به قله های شامخ هندوکش و فرار تر از آن تا کهکشان های عدالت و همبستگی خواهد رسید و نسل های آینده و شیر زنان افغانی همین راه را با شجاعت و دلیری خاص تعقیب خواهند کرد.

اما آیا ما از این تاریخ پر شکوه افغانی و از این مبارزات درس گرفته ایم و تجارب آنرا چگونه در عمل برای نسل امروز و آینده عملی خواهیم ساخت.

زیرا به گفته پدر شعر دری رودکی سمر قندی:

هر که نامخت از گذشت روزگار              هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

زیرا هم اکنون به واقعیات موجود در  افغانستان و نیاز مندی های موجود زن و مرد افغانستان توجه صورت نمی گیرد فعالیت های انجام داده میشود. که منفعت آن از آن کشور های خارجی و دشمنان مردم افغانستان است تحت عنوان تحولات دموکراتیک فعالیت های ارتجاعی و تحت عنوان کلتور و فرهنگ اصیل افغانی بر ضد فرهنگ و عنعنات مردم حرکت میشود.

نشرات تلویزیونی افغانستان که تحت نظر مشاورین خارجی صورت می گیرد. و بنابر کمبود افراد مسلکی و متخصصین و سوء استفاده از شرایط دموکراسی طبق خواست فرهنگ فروشان خارجی متوصل به اقدماتی میشوند که زمینه ساز تعصب و بدبینی علیه زنان است و بهانه ای در دست افراد متحجر بنیاد گر اقرا داده میشود تا بر علیه آزادی و حقوق زنان اقدامات طالبانی بعمل آورند و مکاتب دختران را به آتش بکشند یعنی اینکه نیاز مندی واقعی زن افغان سطح رشد و آگاهی سیاسی مردم افغانستان در نظر گرفته نمیشود. پس ضرورت است که نباید ثروت اندوزی رسانه ها ادامه پیدا کند تا آنها شرایط لاس انجلس و کالفورنیا را طور میکانیکی و ذهنی در نورستان و کنر انتقال دهند از طرف دیگر افراد زن ستیز و مخالف به هر نوع آزادی های مدنی و حقوق بشر در مراجع بالای قدرت در افغانستان وجود دارند. که آنها با حیل گوناگون و تلاش های مختلف موانع و مشکلاتی را در راه آزادی زنان و حقوق آنها ایجاد می کنند و حاکمیت دولتی هم میخواهد به اصطلاح گرک و گوسفند را یکجا به چراگاه ببرد همان است که سیاست دولت در بخش بهبود زندگی زنان نا کام و حتی قابل تشویش است.

در شرایط کنونی با تاسف آگاهی اجتماعی و شعور سیاسی اکثریت جوانان از جمله دختران جوان به مراتب پائین میباشد.

چنانچه در مقایسه با سالهای ده چهل و پنجاه به مراتب این آگاهی نزول کرده که عامل آن پخش و اشاعه فرهنگ مبتذل وارادتی دور از واقعیات زندگی افغان ها است. اکثریت جوانان راه رفتن به کشور های غربی را جستجو می کنند بیکاری عدم مصونیت فکری و فزیکی جوانان را نمی گذارد تا روی فرهنگ ملی خود فکر کنند و یا برای شرایط زندگی در داخل کشور و تاریخ و فرهنگ آن توجه کنند. فرهنگ پوینده و خلاق و زیبا شناسی در فعالیت های فرهنگی جای ندارد.

در سازمان های اجتماعی و احزاب سیاسی نقش زنان کمرنگ است زنان در اکثریت احزاب حضور گسترده ندارند.

پلان های کاری با زنان و تغیر موقف اجتماعی آنها در بعضی از احزاب اصلاً وجود ندارد.

راه نجات و رفتن بسوی افق های روشن زندگی زنان یکی هم آموختن و بکار گیری تجارب سال های (1347-1371) در افغانستان است بکار گیری این تجارب و زندگی عادی روزانه نشان میدهد که:

گرفتن محافل هر چند با شکوه باشد و تحفه ها یک دو مترتکه درد زنان افغان را دوا نمی کند مشکلات و پرابلم های زنان افغان و زخم های وارده در سینه هر زن افغان آنقدر عمیق و درد آور است که راه حل های جسورانه را طلب می کند و باید توجه انسانی به این مشکلات صورت گیرد.

طور مثال قاطع تا امروز از آن زنی که پسر یا شوهر خود را در دفاع از حاکمیت مترقی و دفاع از منافع مردم در جنگ رویا رویی با تروریزم و بنیاد گرایی از دست داده اطلاع در دست نیست و کسی بنام همرزم و همسنگر به این زن نگفته که خواهر عزیز سرت به سلامت که تو نور چشم و همکار زندگی خود را در راه عقیده و آرمان ما از دست داده ای تعداد همچو زنان و فامیل های

فراموش شده بسیار ازیاد و قابل ملاحظه است.

مردانی زنان خود را در وطن بی سر نوشت گذاشته در سفر و چکر هستند و هم عده دیگر زنان را در غربت سوق داده اند و خود در جای دیگر خوش گزرانی می کنند. تعداد زنان که در مناطق تحت حاکمیت جنگ سالاران زندگی می کنند بسیار زیاد اند و آنها از کمترین حقوق انسانی بر خوردار هستند.

واضح است که اکثریت مطلق زنان افغانستان در داخل کشور و یا در حال غربت وضعیت غیر انسانی و رنج آوردارند و توجه به این حالت درد آور که مخالف عنعنات افغانی و حقوق انسانی میباشد مستلزم توجه جدی وی جل محافل و نیرو های مترقی و تحول طلب میباشد.

در شرایط موجود و در مطابقت به الفبای علم اداره و منجمنت نباید به دموکراسی مطابق تمایل بنیاد گراها خدا حافظی شود و نه مطابق تمایل لبرال های اروپایی به مرکزیت وداع شود تناسب معقول میان مرکزیت و دموکراسی در تمام ادوار تاریخ و هم در آینده ضروری است. عمده قرار دادن قطب مرکزیت درد ها و رنج های را در طول تاریخ بر مردم تحمیل کرده که هرگز قابل فراموشی نیست اما مرکزیت نظامهای استبدادی و امپراطوری ها و هم مرکزیت بعضی از احزاب در اروپایی شرقی قابل مقایسه با مرکزیت و دموکراسی افغانستان (1343-1371) نمی باشد.

زیرا نیروی پیش آهنگ و تحول طلب افغانستان با دموکراسی درون حزبی توانست زمینه تربیت کادر های انقلابی را مساعد سازد. زنان و مردان در دامن حزب رشد و پرورش یافتند.

و همین دموکراسی این حزب را به یک حزب سراسری و مقتدر مبدل ساخت و این گفته به معنی آن نیست که امروز دموکراسی در سازمانهای حزبی و اجتماعی توسعه داده نشود و یا همان دموکراسی امروز هم طبیق گردد و در حالیکه امروز به مراتب شرایط بهتر توسعه و تطبیق دموکراسی مساعد گردیده و تطبیق این دموکراسی به معنی آن نخواهد بود که ما به هر نوع آزادی ها ولو برای تخریب بنیاد و اساسات زندگی سازمانی باشد اجازه بدهیم بنابر آن همان طوریکه زن افغان باید از فشار های روحی و جسمی و عنعنات خرافاتی نجات یا بند تا سنت های پوسیده گذشته بر طرف گردد به همان تناسب از تقلید و سوء استفاده از دموکراسی هم باید دوری صورت گیرد. و این همه مربوط می گردد به آموزش اساسات منجمنت و اداره زیرا که:

این اساسات به ما فرق مدیر را با رهبر نشان میدهد پس باید امور زنان افغان در مطابقت به همین علم قبل از همه از طرف خود زنان رهبری گردد نه مدیریت در آن صورت است که در فضای دموکراتیک زنان خواهند توانست در جامعه از موقف انسانی واقعی که شایسته مقام و الای آنها است بر خوردار گردند و چنانچه خواهند گردید.

افنتخار هر دو عالم قلب امکان مادر است

حادثات و روز غم را یار یاور خواهر است

بازوی فولاد ما در چشم روشن از پدر

هر که باشد بهترینش دختر است.

اشک چشم مادران رحم و الطاف زنان

از برای نسل انسان آفتاب خاور است

پا برهنه ، چشم گریان ، با محبت ها و ناز

آنکه داده نور چشمش آب و دانه مادر است

از دعای مادرش موسی گذشت از رود نیل

رونق سینا عصای پور عمران مادراست

تا شود عیسی مسیح و زنده سازد مرده را

با عطوفت مریمی باشد که اورو حپرور است

هر که دار حب میهن عزت و آزادگی

عاملش وجدان پاک است یا دوعای مادر است.

 (شهر کابل)

 

 


February 28th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي